اولین اتاق عمل تنهایی پسرم
هجدهم فروردین یک هزار و سیصد و نود و سه ساعت شش بعد از ظهر بود که من و شما و بابایی حاضر شدیم که بریم بیمارستان مامان و بابای بابایی توی کوچه منتظرمون بودن ! وای که چه روز سختی بود ! وقتی رفتیم بیمارستان شهید مطهری استرس و نگرانی من و بابایی روی شما اثر گذاشت و شروع کردی به گریه کردن ! بعد از تشکیل پرونده و تخصیص اتاق منتظر شدیم تا دکتر شما رو برای عمل صدا کنه ولی دکتر یه عمل سنگین آنوس بسته قبل از شما داشت که تا ساعت 8 طول کشید ! انقدر ناراحتم که دوربین عکاسی همراهم نبود تا از شما با اون لباس اتاق عمل عکس بگیرم ! شما خیلی در حق ما آقایی کردی و تا قبل از رفتن به اتاق عمل علیرغم اینکه بیدار بودی گریه نکردی ...
نویسنده :
مامانی
17:31