امیراعلاامیراعلا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

گرانبهاترین هدیه خداوند

سالروز یک ساله شدنت مبارک

سوم بهمن یک هزار سیصد و نود و سه   امروز شاید بی بهانه قشنگ ترین روز زندگی ام است ، چه زود و چه سخت گذشت یک سال !!! تولدت مبارک فرشته زمینی ام  به بهانه تولدت زیبایت و منور شدن زندگیمان جشن کوچکی ترتیب دادیم تا برایت و برایمان یادگاری بماند عزیزترینم  و اما اندر شرح این جشن تولد : مهمونای تولد : مامان منیر (مامانیییی) و بابابزرگ (بابازییی) ، خاله لیلا ( البته به قول خودت مامانه )  و خانواده و دایی محمد (دایی دایی و البته اون موقع هنوز زندایی (ننایی ) به دنیا نیومده بود)،                    :مامان وجیهه و بابا مهدی ، عمه و خانواده اش ، عم...
3 بهمن 1393

دلنوشته ایی که دیر نوشته شد

محرم الحرام یک هزار و چهارصد و سی شش امسال محرم برایم حال و هوای دیگری داشت ، خیلی متفاوت تر از آنچه تا کنون درک کرده بودم .دلم خیلی گرفته بود خیلی غصه دار و محزون بودم ، چرایش را می دانم و آن این بود که تو را داشتم کسی که به معنای واقعی پاره وجودم بود در تمام روضه ها زمانی که از  دل رباب و  شهادت حضرت علی اصغر (ع) می گفتند زمانی که از دل لیلا و شهادت علی اکبر می گفتند و زمانی که از غم مستولی بر دل امام حسین (ع) می گفتند در تمامی شرایط خودم را جای آن بزرگواران می گذاشتم و غمم هزار برابر میشد. امسال واقعا مثل کسی بودم که عزیزی از دست داده است ، چقدر دلم می خواست که برای امامم حلوا خیرات کنم (البته در عمق وجودم می دانس...
19 آذر 1393

آلبوم ماهنگار امیر اعلا خان

تو این آلبوم به لطف خدا و یاری حق مامانم سوم هر ماه یه عکس جدید می ذاره ! یک روزگی (سوم بهمن هزار سیصد و نود و دو )   یک ماهگی (سوم اسفند یک هزار و سیصد و نود و دو ) دو ماهگی (سوم فروردین یک هزار و سیصد و نود و سه )   سه ماهگی (سوم اردیبهشت یک هزار و سیصد و نود سه )   چهار ماهگی (سوم خرداد یکهزار و سیصد و نود و سه ) پنج ماهگی (سوم تیر ماه یکهزار و سیصد و نود و سه)   شش ماهگی(سوم مرداد یکهزار و سیصد و نود و سه) هفت ماهگی (سوم شهریور یک هزار و سیصد...
3 آذر 1393

رفته بودم پارک

بیست و یکم مهر ماه یک هزار و سیصد و نود و سه  امروز روز عید غدیر بود با خانواده آقای کرمی (بابای حسین) رفته بودیم بیرون برای صرف نهار که بعدش یه هویی رفتیم پارک شکریه خیلی خوش گذشت ،آخه اولین باری بود که می رفتم پارک در ادامه مطلب عکسام رو می تونین ببینین               ...
15 آبان 1393

دو تا دندون دیگه

بیست و هشتم مهرماه یک هزار و سیصد و نود و سه  با تشکر فراوان از خدای مهربونم بابت اعطای چهار دندون زیبا و سالم و خوشگل ، یه عرضی داشتم اونم اینکه خدا جونم بهتر نیستم یه کم فرصت بدی ؟؟؟این همه دندون درآوردن های پشت سر هم خیلی داره منو آزار میده: بی حوصله شده ام،نق میزنم ، درد دارم خیلی زیاد ، دلم بغل مامانم رو می خواد ، شبا اصلا خوب نمی خوابم ، سرم داغ میشه ، غذا نمی خورم و آخرین مورد اینکه به علت درد شدید یه چیزی حدود 12 ساعت ممه نخوردم !! و اما بعد به هر سختی بود این دو تا دندون بالا هم دراومد و از درآک بودن دراومدم و این موضوع ارزش تحمل سختی رو داشت و از این بابت بسیار خرسندم  و من شش دندونه شدم   ...
14 آبان 1393

دو نیمه متفاوت اما بی نظیر

سیزدهم آبانماه یک هزار و سیصد و نود و سه  امیر اعلای عزیزم امروز روز زیبایی است زیرا چهل هفته و سه روز است که در کنار منی ! دقیقا معادل همان مدتی که در درونم بودی هر دو نیمه را بی نهایت دوست می دارم و تو را عاشقانه و برتر از همه چیز دنیا دوست دارم  نفسم آنقدر برایم مهمی که از موقعیتی برای ابراز علاقه به تو استفاده می کنم                        عشقمی مامانی مخصوصا وقتایی که می گی ماااامایی!!!! ...
13 آبان 1393

اندرشرح توانایی های امیراعلا خان

دوازدهم آبانماه یک هزار و سیصد و نود و سه  این روزها سرم به شدت شلوغ است ، کمتر وقت می کنم وبلاگت را به روز کنم و از این بابت بسیار عذاب وجدان دارم ، بابایی درگیره راه اندازی یه بیزنس جدیده و کمتر می تونه برامون وقت بزاره ، من  این ترم برگشتم سر درس و دانشگاه که خودش کلی ازم انرژی جسمی و روحی و وقت می گیره   و شما هم به شدت به لب تاپ و کندن دکمه های اون علاقمندی !  بنابراین به روز کردن وبلاگ می مونه برای 12 شب به بعد و به شرط اینکه من زودتر از شما نخوابیده باشم  و اما اندر شرح توانایی های تازه کسب شده : 1- چهار دست و پا و با سرعت نور خودت را به مقصود می رسانی 2- دستت را از مبل و در و...
12 آبان 1393