امیراعلاامیراعلا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

گرانبهاترین هدیه خداوند

تولدت مبارک قشنگی زندگی

سوم بهمن ماه یک هزار و سیصد و نود و پنج  مدت هاست که برات مطلب نذاشتیم عزیزم  اونم چند تا دلیل داره :  1- شما بزرگ شدی شیطونی هات بیشتر شده و مراقب بیشتری احتیاج داری  2- من یه سری کارهای پاره وقت انجام میدم و کمتر میرسم کارهای واجبی مثل خاطره نگاری رو انجام بدم  3- شبکه های اجتماعی مثل وایبر و تلگرام و اینستاگرام و ... زحمت و دردسر کمتری برای به اشتراک گذاشتن خاطره هامون با دوستامون دارن  4- یواشکی در گوشت میگم اینا همش بهون اس تنبلی کردیم     تو تمام بهانه ی من برای زنده بودنی عزیزم  ...
3 بهمن 1395

دلتنگی

چهارم اسفند یک هزار و سیصد و نود و چهار  خیلی وقته برات مطلب نذاشتم زندگیِ مامان ، به بهانه شنیدن خبر خوب بارداری خاله نسیم و ذوق بیش از حدم دلم خواست که خاطرات بارداریم رو مرور کنم ، اومدم به وبلاگت سر بزنم که گنجینه خاطراتمونه ، دلم برای تمام اون روزا تنگ شد . خیلی تنگ !!!! امروز داشتم به نسیم می گفتم خیلی مراقب خودت و حالت باش سعی کن همیشه خوب باشی و یادم افتاد که چقدر به من گفتن و من گوش ندادم و لذت نبردم از لذت بخشترین روزهای زندگیم ، ولی باز با این حال خیلی اون روزا رو دوست دارم تمام سختی هاش رو تمام قشنگی هاش رو و تک تک لحظه هاش رو . تو این مدت که برات ننوشتم کلی اتفاق افتاده مثلا از ممه خداحافظی کردی ، جملات ...
4 اسفند 1394

بای بای پوشک

دهم آذر یک هزار و سیصد و نود و چهار زمان چه شتابان می گذرد همین دیروز بود که برای اولین بار تلاش کردم پوشکت کنم و تنها نگرانیم این بود که پاهات نکنه ، هزار مصیب در این پوشک پوشیدن نهفته بود من جمله سوختگی ،حساسیت  پیدا کردن مارک مناسب ، پیدا کردن پوشکی که نم نده ، یافتن قیمت مناسب ، پیدا کردن جای تعویض وقتی که بیرون از خونه بودیم و خیلی چیزای دیگه مدتی بود که به فکر این بودم که بین این الفت و دوستی تو و پوشک فاصله بندازم ولی چون تو هجده ماهگی شما یه نصفه روز تلاش کردم و شکست سنگینی خوردم جرات نداشتم (شایدم تحمل شکست دوباره برام سخت بود ) خلاصه روز شنبه هفته پیش دل به دریا زدیم و پوشک رو درآوردیم و هر ده دقیقه...
10 آذر 1394

پیشرفت Speaking من !!!

بیست و دوم آبانماه یک هزار و سیصد و نود و چهار  مدت هاست که کاملا مفهوم رو می رسونم ، جملات دو کلمه ایی و هر از چند گاهی که خیلی تحت فشار باشم سه کلمه ایی می گم  مامان بیا ، خاله لیلا نرو ، بستنی خریدی ؟ ، حلما نکن  و کلی جمله دیگه ! یکی از اصطلاحات اسپشیال خودش اینه که لباساش رو میاره میگه :"دوئه ،دیره ، حاضر ، سرکار" و اما معنی آن اینکه :"ساعت دوئه دیر شد حاضر شیم بریم سرکار " مثل سرخپوستای آمریکای جنوبی  حدود 200 تا کلمه و یا بیشتر بلدم و چیزایی عجیبش مثل : کوفته قلقلی ، داغان ، قراضه ، نقاله ، گونیا ، لب تاپ، زانتیا ، پارکینگ، تخه (تخمه) و خیلی چیزای بامزه دیگه ا...
25 آبان 1394

دهم محرم الحرام یک هزار و چهارصد سی و هفت هجری قمری

و باز هم محرم آمد و شهر سیاهپوش مظلوم ترین مردان خدا گشت  امسال دومین سالیست که از عمق وجودم می توانم حس کنم که چه سخت  که خار بر پای فرزندت برود و تو نظاره گر باشی و تنها دلیلش این است که من مادرم    مادر بودن خیلی سرشار از ناگفته ها و احساسات عمیق است .  ...
25 آبان 1394

قندوز

دهم مهرماه یک هزار و سیصد و نود و چهار قندوز چیست ؟ یا بهتر بگویم کجاست ؟ کُندوز یا قندوز شهر باستانی افغانستان، مرکز ولایت کندوز در شمال کشور افغانستان است. این شهر در شاهراه شمالی کشور قرار دارد و از سوی باختر با مزار شریف، از سوی جنوب با کابل و از سوی شمال با تاجیکستان مرتبط است.  و اما ارتباط قندوز با نمک زندگی ما چیست ؟ چند روز پیش توی اخبار داشت می گفت که طالبان از قندوز عقب نشینی کردن و این شهر بطور کامل پاکسازی شده که طوطی کوچولوی ما توی خونه راه رفت و گفت قندوز قندووووز قُندوز و .... و همین داستان ادامه پیدا کرد    بابای اقا پسر هم که از این تکرار خوشش اومده بود هی از...
12 مهر 1394

طوطی شیرین زبون ما

بیست و پنجم شهریور ماه یک هزار و سیصد و نود و چهار  این روزها حسابی شیرین زبانی می کنم و کلی حرف میزنم ، تقریبا 80 درصد خواسته هام رو به دیگران می فهمونم و از این جمله کلمات می توان به اینها اشاره کرد : 1-تمپه تخ(tompe tokh): (تخم مرغ) 2- انووور :(انگور) 3- منجه جون(manje joon):( منیژه جون) 4- مامان منی(moni):(مامان منیر) 5- بابابوزوگ (baba boozooog):(بابا بزرگ) 6- حنانه و حلما و خاله و عمه و عمو و مامان و بابا و مینا و پیشی و هاپو و آب و شام و سیب و مغازه و موش و شیطون و بتول  و داغ  و نغزه و توپ و ماشین و موتور  و حموم و اب بازی  و بشور و توتو  و تاب تاب و حسین و محسن و ...
25 شهريور 1394